چرا شما باید عکسهای بد بگیرید؟
Keenan Hastings یک عکاس خیابانی است که برای خود شهرتی در اینترنت دست و پا کرده است. در این مقاله به گفتههای او در رابطه با اینکه چرا باید عکسهای بد بگیریم میپردازیم. آیا اولین باری که شروع به عکاسی کردهاید را به یاد میآورید؟ صحبت قبل از این است که به انجمنهای عکاسی در […]
Keenan Hastings یک عکاس خیابانی است که برای خود شهرتی در اینترنت دست و پا کرده است. در این مقاله به گفتههای او در رابطه با اینکه چرا باید عکسهای بد بگیریم میپردازیم.
آیا اولین باری که شروع به عکاسی کردهاید را به یاد میآورید؟ صحبت قبل از این است که به انجمنهای عکاسی در سطح اینترنت بپیوندید، یا حتی شروع به پست کردن تصاویر در اینستاگرام یا به اشتراکگذاری آنها با دوستان خود کنید. زمانی که به صورت تفریحی این کار را انجام میدادید. زمانی که خود را نظیر توریستی در محلهی خود برای ثبت تصاویر میدانستید.
به دنبال قدم زدن در جاهای مختلف از هر چیزی عکس میگیرید، چراغهای خیابان، درختها، جاده، اعضای خانواده و حتی افرادی که از شما در نشستهای خانوادگی نفرت داشتهاند. آنها میگویند “دوباره او با دوربینش آمد.” دوربینتان را با خودتان حتی در فروشگاههای خرید و خواربار فروشیها به همراه دارید. در شب از هر چیزی عکس میگیرید و همه چیز محوآلود خواهد بود و شما علتش را نمیفهمید، ولی باز هم به عکاسی ادامه میدهید.
ولی تا حالا متوجه شدهاید که دیگر تصاویری که میگیرید بد نیستند؟ همه چیز حتی در شب در فوکوس هستند. مفهوم عمق میدان کم همچنان دوست شما است، ولی زمانی که ضروری باید باشد به او رو میآورید. چراغهای خیابان و گرفتن تصویر از چیزهای بیارزش برای شما هنجار دیگر به شمار نمیرود یا نسبت به آن علاقه ندارید. شما همچنان به آن دورهمیهای خانوادگی میروید، ولی از شرکت در آنها میترسید چون همه از شما میخواهند عکس آنها را بگیرید.
شما از اشتباهات خود درس گرفتهاید. متوجه شدهاید که بعضی از سبکهای عکاسی ممکن است خاص شما نباشد، به عنوان مثال شاید بهتر است از خیابانها عکس بگیرید. شما از گرفتن عکس کسانی که نمیشناسید در مقابل با افرادی که میشناسید، لذت بردهاید. شما از داستانگویی یا داستانسازی توسط عکسهایی که گرفتهاید لذت بردهاید و در انجام آن با قدرت عمل کردهاید. با تمرین، شما به نکات قوت، ضعف و روندی که هنر عکاسی شما در پیش گرفته است، با خبر شدهاید.
عکاسی یک ورزش است
شاید این یک جمله ساختگی باشد ولی حقیقت دارد. عکاسی نظیر یک ورزش است. درست نظیر بسکتبال، فوتبال یا هر ورزشی که شما دوست دارید، چون با تمرین بهتر میشود. با تمرین، ما متوجه میشویم که چطور ضربات، سرعت یا حتی هوش خود را بهبود بخشیم. در دنیای عکاسی هم این قضیه صدق پیدا میکند: باید همین موارد را بارها، بارها، مجدد و مجدد اصلاح و بهبود بخشید.
توجه دارید که در ورزش تمرین هرگز تمام نمیشود، ولی در عکاسی ما این دید را از دست میدهیم. ما به نقطهای میرسیم که میتوانیم یک عکس عالی بگیریم و زمانی که به عنوان یک عکاس قوی مطرح شدیم از گرفتن یک تصویر بد همواره ترس خواهیم داشت.
زمانی که من برای اولین بار به شیکاگو رفتم از شدت فرصت به دست آمده حسابی هیجانزده بودم. اولین باری بود که به این شهر سفر میکردم و تازه با عکاسی آشنا شده بودم، نه تنها یک عکاس خیابانی تازهکار بودم، بلکه نقش یک توریست را نیز داشتم. همانطور که میتوانید تصور کنید از هرچیزی که میتوانستم عکس میگرفتم! هیچگونه پسزمینهی فنی در رابطه با عکاسی یا تجربهی قبلی نداشتم. تنها کودکی با یک دوربین بودم که میخواست لحظاتش را در این شهر شلوغ ثبت کند.
من نترس هم بودم. از هر فاصلهای از مردم عکس میگرفتم، مهم نبود این فاصله خیلی نزدیک یا در 50 کیلومتری بود. من عکس خودم را میگرفتم! از بین بینهایت تصویری که گرفتم شاید تنها 30 عدد آن را حفظ کردم، و از بین این 30 عدد، تصاویری قرار داشت که واقعا داستان من با شیکاگو را ثبت کرده بودند.
به خودم گفتم بعد از آن تجربه هر سال به شیکاگو خواهم رفت. واقعا عکاسی در آنجا برام لذت داشت. سال بعد دوباره به این شهر سفر کردم. این دفعه ولی قضیه فرق داشت. من یک تجربهی یکساله داشتم، یک دوربین بهتر و البته لنزهای شارپتر.
من با مفهوم عکاسی خیابانی و معنای آن در ذهن عموم آشنا شده بودم. من کامپوزیشن را بهتر فهمیده بودم، میدانستم چطور به درستی سوژهی خود را در معرض نور قرار دهم. من کل سفر در اتوبوس را که در آن در رابطه با چیزهایی که قرار بود از آنها عکس بگیرم فکر میکردم، به یاد میآورم.
در ذهن خود، ایدهی یک عکس کامل را داشتم، چیزی که کارتیه برسون یا ویوان خواهند گرفت. زمانی که به شیکاگو رسیدم به دنبال آن لحظات بودم. الزاما میخواستم کار آنها را بازسازی کنم، فقط به یک شیوهی مدرنتر. مردم از من رد میشدند و من میگفتم میزان نور در اینجا مناسب نیست، یا این عکس هیچگونه حس شوخطبعی به وجود نمیآورد. در رابطه با نظراتی که افراد در مورد کار من خواهند داد فکر میکردم و به خودم میگفتم، نه، این لحظه به اندازهی کافی جالب نیست یا بیانکنندهی یک داستان نخواهد بود. محیط اینترنت تحت تاثیر نخواهد گرفت.
مجبور به یادآوری لحظاتی برای خودم بودم که فکر میکردم جالب هستند ولی نبودند، دلیل این بود که در دنیای واقعی آنها پیش چشم من جالب بودند ولی در تصاویر گرفته شده این قضیه منعکس نبود.
واقعیتش را بخواهید یکی دو ساعت اول فقط در شهر پرسه میزدم. نهایت تلاشم را برای گرفتن عکس کردم، ولی به خاطر تمام قوانین و فشاری که به خودم تحمل میکردم، حس این را داشتم که هیچچیزی ارزش این را ندارد شاتر دوربین خود را به خاطر آن فشار دهم. من میخواستم مطمئن شوم که به خانه با تصاویر عالی خواهم رفت. ولی نمیخواستم هیچ گونه عکس بدی بگیرم.
من تصاویر کاملی میخواستم، بنابراین…هیچ عکسی نگرفتم.
عکاسی چیزی شبیه به ورزش نیست
نکتهای که در ورزش نهفته است جنبهی فوقالعاده تحلیلی آن است. زمانی که یک ضربهی بد داریم، این ضربه ثبت میشود، فرض کنیم به دنبال از دست دادن ضربه شما شدت آن را زیاد میکنید و به این الگو ادامه میدهید تا به پتانسیل دلخواه خود برسید. از نظر آماری این قضیه منزجرکننده است و گاهی اوقات میتواند شرمآور باشد. بازی در این سطح بد میتواند منجر به نیمکتنشینی شما یا اخراج از تیم شود. انتظار میرود که در طول کل فصل یکی دو بازی را بد بازی کنید، ولی برای اکثر موارد دیگر، تیم انتظار دارد شما بهترین باشید چون برنده شدن مهم است.
ولی در رابطه با عکاسی باید گفت که عکاسی اصلا شبیه این قضیه نیست. هیچکس به خطاهای شما اهمیت نمیدهد. شما میتوانید هر طور خواستید عمل کنید و 1000 تصویر اشتباه بگیرید. شما میتوانید در بین 100 تصویر بد یک تصویر خوب بگیرید و همچنان برنده باشید. مردم تنها به موفقیتهای شما اهمیت میدهند ولی هرگز قرار نیست که برنده یا بازنده باشید.
میگوید شما دلتان 100 درصد برای تصاویری که هرگز نگرفتهاید تنگ میشود.
حرف من این نیست که شما زمانی که دلتان برای 99 عدد آنها تنگ شود یک عکس خوب میگیرید، تمام صحبت من این است که برای گرفتن یک تصویر کامل شما باید مایل به گرفتن تصاویر بد نیز باشید. واقعیتش ما نمیدانیم که کدام لحظات کامل خواهند بود، نمیتوان چنین چیزی را سنجید، ما عکاس هستیم نه فیزیکدان. ما باید فرض کنیم هر لحظهای که کوچکترین مقدار علاقه به آن داریم پتانسیل عالی بودن را در خود دارد.
مطمئن نیستم که این حرف را کجا شنیدم و امیدوارم به درستی آن را بیان کنم، ولی گاهی اوقات در زندگیام، این گفته توجه من را به خود جلب کرده است:
اگر کسی به شما بگوید که برای موفق بودن باید 54 بار شکست بخورید، شما بدون مشکل 54 بار شکست خواهید خورد. شما به کار خود بدون استثناء برای تجربهی آن 54 بار شکست ادامه میدهید و زمانی که شکست میخورید نگرانی نخواهید داشت چون میدانید که دفعهی 55ام موفقیت پشت در منتظر شما نشسته است. آن در قرار است موفقیت شما باشد.
عکسهای بد بگیرید
برای انجام این کار باید به بیرون بروید و عکس بد بگیرید. اشکالی ندارد، باور داشته باشید یا نداشته باشید، ما انسان هستیم. زمانی که من دو ساعت از سفرم را به شیکاگو هدر دادم تصمیم گرفتم تا به روند قدیمی خودم برگردم. دیگر آنجا برای گرفتن تصاویری که در مسابقات برنده شوند نبودم، بلکه به سادگی محض تمرین کردن آمده بودم. دیگر نمیخواستم کارتیه برسون شوم، فقط میخواستم فردی باشم که دوربین به دست گرفته و میخواهید لحظات خود را در این شهر شلوغ ثبت کند.
من دوربینم را روشن و شروع به قدم زدن کردم و از هرچیزی که برایم جالب بود عکس گرفتم. اگر شیء، صورت، چهره یا ترتیبی از رنگهای جالب میدیدم شروع به گرفتن عکس میکردم. اگر قلبم به دنبال نزدیک شدن به سوژهای شروع به تپش میکرد به عنوان یک نشانه به آن نگاه میکردم، به عنوان عکسی که باید گرفته شود. من با تمام حواس خودم مشغول به گرفتن عکس بودم و سعی می کردم به دلپذیرترین شکل ممکن تصاویر دلخواهم را بگیرم.
این تصویر را از سفرم به شیکاگو گرفتم. این تصویر اندکی محو است، چون با یک آیفون 6 پلاس گرفته شده است. من فوکوس دوربین را به شخص دارای ماسک دایاناسور تغییر دادم ولی به خاطر اندک نوری که در محیط به چشم می خورد و شما میتوانید ببینید اندکی از فوکوس خارج است. در ابتدا، من مردد بودم که اصلا این عکس را بگیرم یا نه، ولی فکر کردم چه زمانی دوباره فرصت دیدن این لحظه را خواهم داشت؟ شاید نسبت به این موقعیت “رومانتیک” عمل کردم، ولی باید به یاد بیاوریم باید نسبت به احساسات خود نیز واکنش نشان داده و لحظاتی که میخواهیم را نیز ثبت کنیم.
من این تصویر را در محیط آنلاین منتشر کردم و نسبتا از آن خوب استقبال شد، هیچکس نسبت به آن هیاهو ایجاد نکرد، من هیچ مسابقهای را برنده نشدم و این فقط یک عکس بود که نیاز به اندکی فکر داشت، شارپ نبود یا نوردهی مناسبی نداشت ولی کسی از آن متنفر هم نبود. تا به امروز، شاید از نظر فنی پر اشتباهترین تصویر متفاوتی باشد که در اینترنت منتشر کردهام ولی یکی از محبوبترین تصاویر ثبت شده توسط من باقی میماند.
پیشنهاد ویژه : تعمیر کامپیوتر تهران |
پیشنهاد ویژه |
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰